کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

مامان سحرخیز!!!!!؟؟!!!؟

هیچ حسی ( در عالم وبلاگ نویسی ) بدتر از اون وقتی نیست که کلی با احساس تایپ کردی بعد دست لعنتیت میخوره به یه دکمه ای همش پاک میشه!!  الان من اون حس خاک بر سری رو دارم!!   ساعتو نگاه میکنم! یه چند دقیقه ای از 7 گذشته.  یه نگاه به کوروش میکنم و از صدای نفساش انرژی میگیرم و 1000 برابر عاشق تر میشم. کوروش از دیشب تا حالا 10 باری شیر خورده! چون شام زود خورده بود. بلند میشم براش یه شیشه شیر خشک درست میکنم. وای چقد خوشمزستتتتتتتتت! نوستالوژی خوشمزه ایه! خیلی خودمو کنترل میکنم و فقط یه گرده کوچولو میذارم دهنم. همه شیرشو میخوره همونطور که خوابه. میام آشپزخونه! یه بسته ماهیچه+ یه بسته آب گوشت ...
7 مهر 1391

آمپول د.ث

خدا رو شکر حال کوروش بهتره! مشکل دفعیشم تا حدود زیادی خوب شده! دیشب رفتیم و آمپول د.ث شو  زدیم تا زودتر دندوناش دربیاد و طفل معصومم اینقدر عذاب نکشه! همین دیگه! وقت کنم تا شب نظرارو تایید میکنم.  ...
6 مهر 1391

5/7/91 ( رفتن به دکتر )

امروز 7 و نیم صبح بیدار شدم و با کوروش راهی دکتر شدیم.البته از شب قبل یه شیشه لعاب برنج آماده کرده بودم و یه شیشه آب. ساعت 8 و نیم بود که رسیدیم و به غیر از ما سه تا نی نی دیگرو هم آورده بودن برای ویزیت! دکتر آزما یکی از بهترین متخصصین اطفال در مشهده! خیلی زود رفتم داخل و دکتر بعد از ویزیت و گرفتن وزن چند تا دارو نوشت. یه آمپول ب.ث هم داده برای اینکه زودتر دندوناش دربیاد. متاسفانه وزن پسرم 1کیلو و  200 گرم کم شده! یعنی الان 9 کیلو و 800 شده بعدم آزمایش ادرار و مدفوع نوشت. منم پیاده با کوروش خواب سر بغلم رفتم آزمایشگاه که حدود 20 دقیقه پیاده راه بود. دیگه شونم داشت میفتاد. کیسه مخصوصو بستم به کوروش و ادرار گرفتم ازش. بعدش محمد ...
5 مهر 1391

کوروشم خیلی لاغر شده!!! مریضی مامان جان؟( 5/7/91)

خداااااااااا پسرم حالش خوب نیست! از صبح شکمش 5 بار به شدت کار داده! اونم سبز کمرنگ! 2 ساعت پیشم بد جوری بالا آورد!  آخ آخ دلم داره سوراخ سوراخ میشه برات کوروشم! همه زندگی مامان. همه میگن به خاطر دندونشه! کو پس؟ کیییییییییییییی دیگه! قشنگ لاغر شده! بغلش که میکنم دلم کباب  میشه!  اون پسر تپل مپل 11 کیلویی الان فک کنم 9 کیلوام نباشه! دلمم داره میترکه خدا! الانم خوابیده! هیچیم نخورده! فقط یکمی شیر خورد.  طاقت درد کشیدن و ناراحتیتو ندارم مامان جان! فدای چشمای معصومت بشم من! هر کی هر چی میدونه بگه تورو خدا! دارم داغون میشم. کوروش از وقتی به دنیا اومده بود مریض نشده بود. برام سخته! عادت ندارم. ...
4 مهر 1391

اوه ه ه خیلی وقته ننوشتم...+ پسرم در آستانه ورود به ماه دهم زندگی

 من فقط میتونم بگم تسلیمم! منو نکشین بچه ها! دچار بیماری نت زدگی شده بودم. یعنی میخوندمتون ها! ولی نمیتونستم تایپ کنم.   این روزا اتفاق زیاد افتاده! بهترینش کم شدن 6 کیلو از وزن منه و بدترینش ( که خدا رو شکر یه جورایی میشه گفت اونم خوب بوده ) تصادف بدجوره محمده که نزدیک 2 میلیون خسارت برداشت ماشینمون ولی طرف مقابل مقصر بود.ولی خدا رو شکر محمد اصلا آسیب ندیده. در طرف راننده کاملا از بین رفته. این روزا کوروش بازیگوش تر از همیشه شده! سینه خیز میره حرفه ای! ولی هنوز از چار دست و پا خبری نیست! بابا رو که به وضوج و یه حالت بامزه ای میگه!   همه چیزو میگیره و میخواد یه خراب کاری درست کنه! با همه خوش اخلاقه و هنوزم از دندون ...
3 مهر 1391